English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5054 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
to join the majority U رفتن بجایی که بیشترمردم رفته اند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
damped wave U موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
critical mach number U عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
The sun has set (hadd set). U آفتاب رفته است ( رفته بود )
dwindling U رفته رفته کوچک شدن
to peter out U رفته رفته کوچک شدن
dwindles U رفته رفته کوچک شدن
dwindle U رفته رفته کوچک شدن
dwindled U رفته رفته کوچک شدن
miscarry U بجایی نرسیدن
miscarries U بجایی نرسیدن
to reach a place U بجایی رسیدن
miscarrying U بجایی نرسیدن
nothing venture nothing have U ادم کم دل بجایی نمیرسد
Our efforts (endeavours) came to nothing (nil) U تلاشهای ما بجایی نرسید
To attain a high position in life. U درزندگی بجایی رسیدن
cheating does not prosper U دغلی بجایی نمیرسد
lomomote U از جایی بجایی حرکت کردن
The project fell through ( got nowhere). U این طرح بجایی نرسید
to frequent a place U بجایی بطور مکرر رفت و آمد کردن
an intrusive person U کسیکه سرزده بجایی رود یا مخل اسایش کسی شود
pussyfoot U دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step U رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
you have no option but to go U چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
thrawart U در رفته
in process of time U رفته رفته
bit by bit <adv.> U رفته رفته
by degrees <adv.> U رفته رفته
gradually <adv.> U رفته رفته
dislocated U در رفته
inchmeal U رفته رفته
departed U رفته
gradually U رفته رفته
short tempered U از جا در رفته
frenetical U از جا در رفته
by inches U رفته رفته
frantic U ازکوره در رفته
it has escaped my remembrance U از خاطرم رفته
truncated soil U خاک رو رفته
unbridle U مهاردر رفته
i have been to paris U پاریس رفته ام
emaciated U گوشت رفته
frenzied U ازجا در رفته
overseen U غلط رفته
he knew that i had gone U او میدانست که من رفته ام
chafed U پوست رفته
consumptive U تحلیل رفته
in the lump U روی هم رفته
jitters U از کوره در رفته
gone <adj.> U از دست رفته
day a day U روی هم رفته
I'm glad he's gone. U خوشحالم که او رفته.
iam bored U حوصله ام سر رفته
in the a U روی هم رفته
by and large <idiom> U روی هم رفته
away U غایب رفته
deep-set U فرو رفته
weatherbeaten U رنگ و رو رفته
consumptives U تحلیل رفته
averaging U روی هم رفته
neat U شسته و رفته
appointed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
on average [on av.] U روی هم رفته
on a par U روی هم رفته
defunct U ازبین رفته
sunken U فرو رفته
pulled U تحلیل رفته
overall U رویهم رفته
madding U از کوره در رفته
averaged U روی هم رفته
pallid U رنگ رفته
neater U شسته و رفته
averagly U روی هم رفته
neatest U شسته و رفته
windswept U بر باد رفته
installed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
inserted <adj.> <past-p.> U بکار رفته
deployed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
first and last U روی هم رفته
applied <adj.> <past-p.> U بکار رفته
cavetto U [پخی تو رفته]
all in all U روی هم رفته
smudgier U رنگ و رو رفته
smudgiest U رنگ و رو رفته
smudgy U رنگ و رو رفته
retreating forehead U پیشانی تو رفته
extinct U ازبین رفته
average U روی هم رفته
averaged U روی هم رفته
averages U روی هم رفته
overalls U رویهم رفته
altogether U روی هم رفته
all told U روی هم رفته
exhausted U تحلیل رفته
red-hot U ازجادر رفته
off shade U رنگ رفته
mouch U راه رفتن دولادولاراه رفتن
Vanished(shattered, dashed) hopes. U امیدها ی بر باد رفته
tacky U رنگ ورو رفته
neat U شسته و رفته مرتب
what is done cannot be undone U اب رفته بجوی برنمیگردد
advanced pawn U پیاده پیش رفته
sunken eyes U چشمان فرو رفته
you are mistaken U خطا رفته اید
saddle nose U بینی فرو رفته
we cannot undo the past U اب رفته بجوی برنمیگردد
Have you been there recently (lately) U تازگیها آنجا رفته ای ؟
furibund U اشفته ازجادر رفته
forged side U سطح فرو رفته
The child [kid,baby] has taken after her mother. بچه به مادرش رفته.
powered U توان از دست رفته
power U توان از دست رفته
income forgone U درامداز دست رفته
lost chain U زنجیره از دست رفته
washed up U بکلی تحلیل رفته
lorn U از دست رفته بربادرفته
pale U رنگ رفته بی نور
I feel pins and needles in my foot. U پایم خواب رفته
retreating chin U چانه عقب رفته
paler U رنگ رفته بی نور
immersed in debt U فرو رفته در فرض
powering U توان از دست رفته
powers U توان از دست رفته
lost U از دست رفته ضایع
revendication U استردادزمین ازدست رفته
neater U شسته و رفته مرتب
go out the window <idiom> U اثرش از بین رفته
As limp as a rag. U شل واز حال رفته
he is off to the war U رفته است به جنگ
palest U رنگ رفته بی نور
neatest U شسته و رفته مرتب
he must have gone U باید رفته باشد
He is on leave of absence . U مرخصی رفته است
ha-ha U دیوار فرو رفته
the cork went off with apop U چوب پنبه در رفته تپ صداکرد
sold U فروخته شده بفروش رفته
I have something in my eye. U چیزی توی چشمم رفته.
macaroni U ماکارونی جوان خارج رفته
lost U از دست رفته تلف شده
to count for lost U از دست رفته بحساب آوردن
lost causes U جنبش یا آرمان از دست رفته
wear off U فرسوده و از بین رفته شدن
He wont be back for another six months. U رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
opportunity cost U هزینه فرصت از دست رفته
Time hangs heavily on my hands. U از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
I have lost a lot of blood. U خون زیادی از من رفته است
up to the ears U غرق سرا پا فرو رفته
ingesta U موادی که داخل بدن رفته
to have arrived [expected moment] U رسیدن [به زمان انتظار رفته]
lost cause U جنبش یا آرمان از دست رفته
To make amends to someone for an injury. U وقت از دست رفته جبران کردن
intakes U جای ابگیری نیروی بکار رفته
intake U جای ابگیری نیروی بکار رفته
My brother has gone abroad. برادرم رفته خارجه [خارج از کشور]
shopworn U کهنه ورنگ رفته در اثرماندن در مغازه
She wI'll be a loser if she refuses. U اگر قبول نکند از کیسه اش رفته
sell-outs U تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell-out U تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
applied U برای هدف معین بکار رفته کاربسته
i p that they are both gone U احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند
cost of sales U قیمت تمام شده کالای فروش رفته
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone . U نمی دانم کدام گوری رفته است
It is an absolute chaos. U همه رشته کارها از دست در رفته است
sell out U تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
trots U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
drags U مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
drag U مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
dragged U مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
Vxtreme U قالب به کار رفته برای محل رشته ویدیویی در اینترنت
quasi U بصورت پیشوندنیز بکار رفته و بمعنی "شبه " و "بظاهرشبیه " است
mattoid U کسیکه مغز غیر عادی داردولی روی هم رفته خل است
gapeworm U یکجورکرم که درگلوی مرغ رفته راه نفس کشیدن انرامی بند د
Cinquecento U [واژه ای که در قرن شانزدهم ایتالیا در هنر و معماری رنسانس بکار می رفته است.]
poppyhead U تزئیناتی بشکل سرگل شقایق که درمعماری سبک گوتیک درکلیساها بکار رفته
Nothing can.compensate for the loss ones health. U هیچ چیز سلامت از دست رفته انسان رانمی تواند جبران کند
weathered rocks U خاره هایی که در تحت تاثیرهوا خردشده اند یا رنگ انها رفته است
Creches U [جایی که از بچه ها مراقبت میشود هنگامی که پدر و مادر بیرون یا سر کار رفته اند]
abio U کلمه ایست که بصورت پیشوندبکار رفته و بمعنی بدون زندگی و عاری از حیات است
parading U سان رفتن رژه رفتن محل سان
parades U سان رفتن رژه رفتن محل سان
paraded U سان رفتن رژه رفتن محل سان
parade U سان رفتن رژه رفتن محل سان
yin yang U مرد و زن [نمادی که در فرش های چینی بکار رفته و مفهوم از دو چیز متضاد را نشان میدهد.]
diptych U دولوحی که باهم بوسیله لولایی متصل شده و برای نوشتن بکار می رفته و تاه میشده
VT terminal emulation U استاندارد معروف ترمینال که کدهای به کار رفته برای نمایش متن و گرافیک را بیان میکند
leiwen U لی وان [در اصطلاح به معنی رعد می باشد و نگاره آن در حواشی فرش های چین بکار می رفته است.]
antihistamine U موادی که برای درمان حساسیت بکار رفته و باعث خنثی کردن اثر هیستامین دربافت ها می شوند
parmakli U لوزی پنجه ای [این طرح در گلیم های ترکیه بکار رفته و در اصطلاح محلی به معنی انگشت می باشد.]
adaptive channel allocation U روش به کار رفته توسط پروتکل تصحیح خطای MNP که اندازه بستههای داده را طبق خط تلفن تنظیم میکند.
umbrella U طرح چتر [یکی از علائم هشتگانه بودا که در فرش های چینی بکار رفته و نشانه قدرت و اقتدار دولت است.]
lee board U تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
due U از دست رفته کهنه شده از نوبت خارج شده
chrome dyes U کرم یا گروهی از رنگینه های شیمیایی که به همراه دی کرومات پتاسیم در رنگرزی پشم به کار رفته و رنگ نسبتا پایداری بوجود می آورند
push pop stack U ثباتی که اطلاعات را ازشمارنده برنامه گرفته ومکانهای ادرس دستورالعمل را بر مبنای "انکه اول رفته اخر خارج شود" ذخیره میکند
struck U بصورت پسوند نیز بکار رفته وبمعنی ضربت خورده و مصیبت دیده یا مصیبت زده میباشد
metallic thread U نخ زربفت [اینگونه نخ ها که از تابیده شدن ورقه های نازک طلا، نقره و یا دیگر فلزات بدور نخ تهیه می شوند، جهت تزئین فرش بکار رفته.]
lotus U [نوعی گل نیلوفر آبی مصری که در فرش های چینی بیشتر بکار رفته و نشانه مذهب، تکامل، خلوص و زیبائی بوده و شباهتی با گل ختائی دارد.]
Recent search history Forum search
1postside
1لطفا بیاین دنبالمون
1He has been publicly disgraced for offenses of which he was not guilty.
1اصطلاح برای با خط یازده چی هست؟
1Cool... I just got back from working out. I did a bunch of squats and lunges lol I'm working on my big booty ;)
1Soar
1usually i moved much faster_ask the other girls that i'd been out with.
1we drove to visit my parents in Ipswich.
1a fairly weighted coin
1Otherwise, throw in a rimshot hit every now and then
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com